در ادامه قصه وبلاگ نویس شدن من رسیدم به اینجا که بالأخره این وبلاگ راه افتاد و من شدم نویسنده ی آن. از اونجایی که هنوز نمی دونستم وبلاگ به چه کاری میاد مونده بودم چی توش بنویسم.
اوایل فقط مطلب از کتاب هایی که مطالعه کرده بودم کپی می کردم. البته حتما در انتهای مطلب منبع آن را ذکر می کردم.
پیام های دوستان و تذکراتی که می دادند واقعا به من کمک می کرد. مثلا با تذکر یکی از دوستان فهمیدم که قالبی که برای وبلاگم انتخاب کردم حجم زیادی داره و قالب کم حجم تری انتخاب کردم. یا تذکرات درباره اسم وبلاگم که ( اعتقادات و باورهای دینی ) بود ولی به خاطر اینکه من می خواستم درباره هر موضوعی که دوست دارم در آن بنویسم آن را به ( پیاده تا عرش ) تغییر دادم.
تا به حال چندین نفر درباره اسم وبلاگم سؤال کرده اند و من هم هر بار جوابی داده ام اما بعضی ها قانع نشده اند. اگه واقعیتش را می خواهید بدونید بی رودربایسی میگم. ما تو خونه مون یه کتاب شعر داشتیم که درباره شهدای هشت سال دفاع مقدّس بود به نام ( پیاده تا عرش ). من این اسم را خیلی دوست دارم چون من را یاد شهدا می اندازه. یک علتی که این نام را برای وبلاگم انتخاب کردم این موضوع بود و علت دیگرش هم این بود که از خدا خواستم این وبلاگ واسطه ای بشه برای رسیدنم به عرش او و هر بار که خواستم این وبلاگ را به روز کنم با نام خدا شروع به تایپ کردم و هر بار هم که خواستم روی کلید ارسال کلیک کنم اول گفتم ( بسم الله الرحمن الرحیم ) بعد کلیک کردم. یادم نمیاد برای هیچ کدوم از نوشته هام این کار را انجام نداده باشم.
اولین مطلبی که خودم نوشتم و کپی از روی کتابی نبود، جواب نامه میترا بود.
پارسال اردیبهشت ماه وبلاگ مادر نگران یه مسابقه تو پارسی بلاگ گذاشت و گفت پنج تا از بهترین جواب ها به نامه میترا ( که درباره مسأله حجاب بود ) را به عنوان نفرات برتر مسابقه معرفی می کنه. من هم به نوبه خودم برای اولین بار در موج جواب به نامه میترا شرکت کردم و جزو اون پنج نفر برنده شدم.
برنده شدن من در این مسابقه منجر به آشنایی من با مادر نگران و دیدار من با ایشان در شهر مقدّس قم شد و بعدش هم آشنایی با دفتر توسعه وبلاگ دینی و دعوت از من برای شرکت در اردوی طهورا ویژه بانوان وبلاگ نویس.
تا قبل از شرکت در اردو خیلی به وبلاگم اهمیت نمی دادم ولی در اردو فهمیدم که چه موقعیت خوبی برای بیان عقاید و افکارم دارم. تو اردو چیزای زیادی درباره وبلاگ نویسی یاد گرفتم و دوستان زیادی هم پیدا کردم.
بعد از اردو تا چند روز هر کاری می کردم نمی تونستم بنویسم. ولی بالأخره به روز کردم با مطلبی تحت عنوان: چرا و برای چه کسی می نویسیم؟
و از اون به بعد بود که خیلی راحت و ساده نوشتم.
حرف زیاد داشتم ولی اگه می خواستم همه را بنویسم مطلب زیادی طولانی می شد. انشاء الله اگه بعدها فرصتی شد شاید بازم در این باره بنویسم.
از میان مطالبی که در این یک سال نوشتم ، از نوشتن چند مورد بیشتر از بقیه لذت بردم، که لینک آنها را جهت یاد آوری به دوستان قدیمی و معرفی به دوستان جدید تقدیم می کنم:
نامه زهرا به پدر شهیدش // فقط و فقط حسین علیه السلام // زندگی مشترک امروزی // خاطرات کودکی من // بیایید باور کنیم که ما هم می توانیم // تصاویر حرم حضرت معصومه (س) // حرفه ای ها نخونند // رد پای من و تو در اینترنت // چرا و برای چه کسی می نویسیم؟